کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال امام صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

قلبم از کـینۀ دشمن چقدر ریخت به هم            تا که زد بر جگرم زهر شرر ریخت به هم

یاد بزمی‌ که بپا کرد در آن شب منصور            از سر شب جگرم تا به سحر ریخت به هم


اثری نیست به جا جز سرم، از زهر ولی            صورت مادرم از شعلۀ در ریخت به هم

خانه‌ام سوخت ولی سینه‌ای از میخ نسوخت            آن که شد بهر علی سینه سپر ریخت به هم

با لـگـد زد به در سـوخـتـه تا در افـتاد            میوه از شاخه جدا گشت و ثمر ریخت به هم

دست بسـته وسط کـوچه کـشانـدنـد مرا            دیده‌ام از غم زینب شده تر، ریخت به هم

داغ های من و عمّه چه تفاوت ها داشت            وای من عمّه‌ام از تیر نظر ریخت به هم

می‌دویدم عقب مرکب و می‌سوخت دلم            بهر آن طفل که از پای به سر ریخت به هم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

جگـرم سوخته از زهـر نباشد، که عدو            ناسزا داد به زهرا که جگر ریخت به هم

توصیف مظلومیت ائمه بقیه و شرح مصائب امام صادق علیه‌السلام

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است            هـوای شـعـر برای بـقـیع دلگـیـر است

نفـس کـشـیدن بین غـبارها سخت است            سرودن از حرم بی مزارها سخت است


چگـونه شعـر بـگـوید دلی که می‌گـیرد            الا بــقـیـع! چـرا شـاعـرت نـمـی‌مـیـرد

قـرار نیـست تـو را بی‌سبب بهـانه کـنم            ولـی بگـو که دلـم را کـجـا روانـه کـنم

کبوتری که در این خانه لانه داشته است            در آسـتـان رضـا آشـیـانـه داشـته است

چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است            دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است

بقیع، سـامـره و کـربلا و مشهـد نیست            در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست

بـقـیع مثـل نجـف نیست تا که مهـمانش            بـه راحـتـی بـنــشـیـنـد مـیـان ایـوانـش

ولی بقـیع، بهـشتی ست با چهار مـزار            بـقـیع مـژده سـالی‌ست بـا چهـار بـهـار

چهار مظهـر غـربتِ چهار تن مظـلـوم            چهار قـبر غـریب از چهـارده معـصوم

فـقـط میان بقـیع است این قـرار و تمام            به یک سـلام شـوی زائـر چـهـار امـام

ولی نـه، آه دلـم نـا تـمـام مـانـده هـنـوز            به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز

سلام از عمق دل دیده‌ای که پُر ابر است            به مادری که بدون حرم نه بی قبر است

اگر سلام تو آتش به سینه‌ات افـروخت            از آن دری ست که روزی میان آتش سوخت

مرا ببـخـش! نـمی‌خـواهم آتـشت بـزنـم            چگونه گویم از آن روز، خاک بر دهنم

ز هرُم شعـلۀ در یاس را که پـژمـردند            در آن هجوم علی را به ریسمان بُردند

مـیـان تـلـخـی آن صـحـنـۀ غـبـار آلـود            شکست قـامت مرد و مـدیـنه شاهد بود

از آن غروب غم انگیر چند سال کذشت            که باز خاطـرۀ کوچه از خـیال گـذشت

مدیـنه هـمـدم انـدوه دودمـان عـلـی‌ست            و باز شاهد مـردی ز خانـدان علی‌ست

کـه بــاز آمــده آتـش در آســتـــانــۀ او            هزار شکر که محـسن نداشت خانۀ او

رسیـده‌انـد که از بـاغ، لالـه را بـبـرنـد            امــام صـادق هـفـتـاد سـالـه را بـبـرنـد

تصورش چقدر سخت می‌شود ای وای            بزرگ طایفه در کوچه می‌دود ای وای

مــیـان گــریــۀ آرام او بــلـنــد نـخـنــد            به دست بی‌رمقـش لااقـل طـناب مـبـند

میان سیـنـۀ او روضۀ مدیـنـه به پاست            طنین روضه‌اش از وای مادرش پیداست

عـزیز فـاطـمـه را بـی‌اراده مـی‌بـردنـد            هـمه سـواره و او را پـیـاده مـی‌بـردنـد

دوید و از نـفـس افـتاد پشت آن مرکب            دویـد و از نـفـس افـتاد گـفـت یا زیـنب

اگرچه رفت ولی قامـتـش خـمـیده نبود            به نی مقابل چـشـمش سر بـریـده نبـود

اگرچه رفت ولی سلسله به شانه نداشت            به جای جای تـنـش رد تـازیانه نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

کسی نگفت مگر پیرمرد بُردن داشت؟!            تن نحیف مگر تازیانه خوردن داشت؟!

شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

کوچه‌ها نیمۀ شب سوخـتـنت را دیدند            ریسمان هـا به سراپـای تنت پـیچـیـدند
در و دیـوار به آشـفـتگی‌ات لـرزیـدند            یـادگـاران سـقـیـفـه به غمت خـندیـدند


اثـر زهـر کُـشـنـده بـدنـت راحـت شـد
روضه‌ات موی سفیدی‌ست که بی‌حرمت شد

پابرهنه عقب اسب چه بد درد سر است            اسب ها سرعتشان از قدمت بیشتر است

جانت از جانب منصور لعین در خطر است            صورت ملتهبت از عرق سرد، تر است
بر سر شانه غـم تـلـخ عـلی می‌بـردی

خون دل ها ز غم مادر خود می‌خوردی

پیکرت آب شد از زهر ولی بی‌سر؛ نه            خانه‌ات سوخت ولی کودک تو معجر؛ نه
خواهرت بعد تو در هجمۀ یک لشکر؛ نه            عقب قـافـله جا مانـده ز تو دخـتر؟ نه
خانۀ سوخـتـه‌ات پـنجـرۀ کـربـبـلاست
روضه‌ات جلوه‌ای از خاطرۀ کرببلاست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

بسکه خوردی به زمین جان شما در خطر است            صورت ملتهبت از عرق سرد، تر است

بر سر شانه غـم تـلـخ عـلی می‌بـردی            بی‌امامه وسط کوچه زمین می‌خوردی

مدح و مرثیۀ امام صادق علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثمن

ای صداقت ز نـامـتـان جاری            حرف حق در کلامـتان جاری
شهدِ شیرین معـرفت با توست            مـعـرفت‌ها ز کـامـتان جـاری


در هـوای تـو می‌کـنـم پـرواز            مـرغ دلهـا به بـامـتـان جـاری

در حــریـمِ تـو مـی‌شـوم لایـق
الـســلامٌ عَـلَـیـکَ یـَـا  صــادق

زیـر پــاهـای تـو ســری دارم            بر هـمـه حُکـمِ سـروری دارم
شـدم«آقـا» از آن زمـانـی کـه            مـنـصبِ خـوبِ نـوکـری دارم
افـتـخـارم هـمـیـشـه ایـن بـاشد            مـکـتـبِ پــاکِ جـعـفـری دارم

هـرچه هـسـتم غـلامِ این بـابـم
هـمـه جا پس تـویی؛ تو اربـابم

ای کـلامت کــلامِ پـیـغــمــبـر            بـر تـو بـادا ســلامِ پـیـغـمــبـر
پـسـرِ بـاقــر الـعـلـوم هـسـتــی            گـامِ تـو جـای گـامِ پـیـغـمــبـر
«اسدالله» دیگـری «صـادق»            نَـفَــسِ تــو قــیــامِ پــیــغــبـــر

عکـسِ رخسار احـمدی هستی
گـلِ بـاغ مـحــمّــدی هــسـتــی

با تـو از بـیـن می‌رود بـدعـت            عالم از کارِ تو پُر از حـیـرت
قَـدَری مثـلِ مـرتـضی هـسـتی            قـد و بـالای تـو پُـر از هـیـبت
با نَـفـس های خود صـفـا دادی            شیـعـیـان را تو داده‌ای قـیـمت

تو مسیـحـای شیـعـیـان هـستی
زادۀ شـاهِ مــؤمـنــان هـسـتــی

تـو هـمـانـی که دلـبـری داری            بین روضه چه محشری داری
کـربـلا را تـو کـربــلا کـردی            حــالــت گــریـــه آوری داری
در دلت انـقـلابِ عـاشوراست            دیـدگـانِ ز خــون تـری داری

نوحه کردی سفارشت این است
گریه کردن صلابتِ دین است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در حــریـمِ تـو مـی‌شـوم لایـق            الـســلا عَـلَـیـکَ یـَـا  صــادق

زی پــاهـای تـو ســری دارم            بر هـمـه حُکـمِ سـروری دارم

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

نور را در کوچۀ ظلمت کشیدن مشکل است            پا برهنه در پی مرکب دویدن مشکل است

آسمان گر بر زمین افتد، قیامت میشود            آسمانی را به روی خاک دیدن مشکل است


خوشۀ انگور، تیره چون دل منصور بود            دانه دانه مرگ را بر لب چشیدن مشکل است

خانۀ آتش گرفته، روضه خوان مادر است            نالۀ زن را ز پشت در شنیدن مشکل است

قاتلی برادشت یک شمشیر….پیغمبر رسید            ده نفر با اسب در مقتل رسیدن مشکل است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام صادق علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

حـیـرانی‌ام بود به درِ عـلـمـتان وکـیـل            باشد خرد به پیش تو ای عقل کل، علیل

آمـوزگـارِ دیـنـی و پـروردگـار عـشق            بر شرح علم، درس شما هست بی بدیل


از منطقت به مکتب حق مست گشته‌ایم            مـا عـاشـقـیـم عــاشـقِ اسـلامِ بـا دلـیـل

وقـتی که هست مـنـشأ عـلـمِ شما عـلی            پس درس توست آنچه ادا کرد جبرئیل

ای مو سـفـیدِ فـاطمه بر غـربتت سلام            دست دلـم به خاک حـریم تو زد دخـیل

در بیتِ خود تو حاکـمِ دلها شدی سپس            با دست تو حکـومتِ منـصور شد ذلیل

آتـش مـگـر بهـشت خـدا را اثـر کـنـد؟            آتـش بـرای دشـمـنـتـان است ای خـلیل

آن شب که پا برهنه دویدی به کوچه‌ها            از چشم نـازنینِ تو می‌ریخت سلـسبـیل

: امتیاز

مصیبت به آتش کشیدن خانۀ امام صادق علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

میان هیزمِ نمرودها «خورشیدْ سوزان» بود            خلیل‌الله، بین شعله؛ آتش در گلستان بود

زمین از گریۀ نوح‌الائمه غرقِ دریا شد            هوای کشتیِ سُکّانِ دین درگیرِ طوفان بود


مسلمان‌ظاهراً رفـتند، جـنگِ آیۀ تطهیر            نبردی که در آن سوزاندنِ آیاتِ قرآن بود

دوباره هتکِ حرمت کرد، از آل رسول‌الله            که گفته از جسارت‌های قبل آتش پشیمان بود؟!

هوای آسمان وحی، خیس از ابرِ دود آلود            میان خانۀ فرزندِ کوثر روضه‌باران بود

گلابِ باغِ گل را در اجاقی داغ، جوشاندند            گلابی که شمیمِ اشک‌های یاس و ریحان بود

در و دیوار و دود و آتش و ترسِ زن و فرزند            به قابِ مقتلِ تصویریِ مادر نمایان بود

به هر سو می‌دوید انگار، مادر بود در شعله            فضای صحنِ مقتل‌خانه‌اش آئینه‌بندان بود

هوای ناجوانمردانه داغ و تشنگی‌هایش            دلش را بُرد، آنجا که غریبی سخت عطشان بود

گریزِ روضه شد عمامه‌ای که شعله‌ور می‌شد            به یاد معجری که نیم‌سوز از خیمه‌سوزان بود

: امتیاز
نقد و بررسی

چنانچه منظور از این بیت آتش گرفتن عمامۀ امام صادق در جریان حمله به خانۀ ایشان باشد صحیح نیست و چنین اتاقی نیفتاده است.

گریزِ روضه شد عمامه‌ای که شعله‌ور می‌شد            به یاد معجری که نیم‌سوز از خیمه‌سوزان بود

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر کس دلش ز مهر و ولای تو عاری است            هرلحظه‌اش بدون تو بی بند و باری است

مـا جـار می‌زنـیـم که آقـایـمـان تـویـی            شیخ الائـمّه! نوکـریت افـتخـاری است


خاک رهـت به مـنـزلـۀ آب زندگی‌ست            صد سلـسبیل زیر قدم‌هات جاری است

(ثبت است بر جـریـدۀ عـالم دوام ما(*            عشق شما مسبـب این مانـدگاری است

اوقات خوش کنار بزرگان به سر شود            از برکت وجود تو خوش روزگاری است

مکتب به پا نمـوده‌ای، عـلامه ساخـتی            شـاگـردیِ کـلاس تو آمـوزگـاری است

گـنـجـیـنـۀ حـدیث و روایـاتِ صـادقـی            دشمن ز تیغ تیـز کلامت فـراری است

صحـن شما به زاویۀ عـرش قائم است            دیـواره‌های بقعـه‌ات آئـیـنه کاری است

آقا همین که فـاطـمه آنجاست دلخـوشی            دردِ فـراقِ مـادر و فـرزند کاری است

: امتیاز
نقد و بررسی

* این مصرع وامی است از حافظ

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ‍۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اضغر صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. ضمنا بیچاره خواند اهل بیت اصلا مناسب شأن انها نبوده و صحیح نیست.

بی‌چاره اصغر است نه بی‌چاره‌تر رباب            کار رباب بعـد عـلی، آه و زاری است

کوچکترین ستارۀ زهرا به نیزه خورد            اشک عروس فاطمه از بی‌قراری است

کوچکترین صدا مزاحمِ نوزاد می‌شود            ای نیزه دار! این روش بچه داری است

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسمط

ای پـیـر خرد طـفـل دبـسـتان کـمالت            ارباب بصیرت هـمه مبـهوت جلالت

دیـدار الـهـی بـه تــمـاشـای جــمـالـت            خـلـق دو جهـان تشـنۀ دریـای زلالت


وجه‌اللهی و نیست نه پایان نه زوالت

وصف تو فزون است ز توصیف و ز گفتار

ای گشته صداقت همه جا دور سر تو            روئـیده گـل معـرفت از خـاک در تو

شب منـتـظـر زمـزمـه‌های سـحـر تو            وحی است سراسر سخن چون گهر تو

عـالم چو کف دست به پیـش نظـر تو

ای چــشـم خــدای احــد قـــادر دادار

تو مـاه و تـلامـیـذ تو دور تـو سـتاره            گـفـتار حکـیـمانه‌ات افـزون ز شماره

هر روز نه! هر لحظه بود بر تو هزاره            عـلم تو روان‌بخش کمال است هماره

دو مطلع الانوار تو حمران و زُراره

یک جـابر حـیّـان تو و آن هـمه آثـار

چون مهر که پیوسته کند جود خود انفاق            چون نور که سر برکشد از سینۀ آفاق

علم تو عیان است در اوراد و در اوراق            عقل و خرد و علم و فضلیت به تو مشتاق

در علم و ادب مؤمن طاقت همه جا طاق

هارون تو گـل داد برون از شرر نار

در کوی تو بر جنت اعلا چه نیاز است؟            با نور تو بر مهر دل‌آرا چه نیاز است؟

با قطرۀ جود تو به دریا چه نیاز است؟            با خاک تو بر وسعت دنیا چه نیاز است؟

با درس تو بر علم اروپا چه نیاز است؟

ای عبد تو بر لشکر دانش سر و سردار

ای کـرسی درس تو تـجـلای قـیـامت            آویـزۀ گـوش هـمه تا حـشـر، کـلامت

نـوشیـده همه کـوثـر توحـید ز جامت            در مـلک خـدا وحی خـداوند، پـیامت

بر قلب عـدو تـیـر بـلا نطق هـشامت

گویی سخن اوست همه تیغ شـرر بار

جز راه شما راه دگر سوی خدا نیست            در ملک خدا نور به جز نور شما نیست

جز خط شما مشی شما مذهب ما نیست            این است و جز این نیست درست است و خطا نیست

درس تو کم از نهضت شاه شهدا نیست

آن نهضت پاینده از این درس دهد بار

خلقت نه فقـط، خالق منّان به تو نازد            مؤمن نه، خدا داند که ایمان به تو نازد

فضل و ادب و دانش و عرفان به تو نازد            زهرا و علی، احمد و قرآن به تو نازد

والله قـسـم شـاه شـهـیـدان به تـو نـازد

کز هر سخنت نهضت دیگر شده تکرار

تنها نه فقط زهر شرربار، تو را کُشت            هر لحظه غمی آمد و صد بار تو را کُشت

بیـداد عـدو نیـمه شب تار تو را کُشت            گه یاد فـشار در و دیـوار تو را کُشت

بیش از همه منصور ستمکار تو را کُشت

هر روز از او شد به تن و جان تو آزار

گه بُـرد سـوی قـتـلـگـهـت پـای پـیاده            گه لب به جسارت به حضور تو گشاده

گـه کـرد ز بـیـداد، بـه قـتـل تو اراده            با هر سخـنش بر جگـرت زخم نهاده

او بر روی تخت و تو سر پای ستاده

حرمت نگرفت از تو و از احمد مختار

ای مـاه فـلک شـمع شب تار بـقـیعـت            صــد قــافـلـه دل آمده زوّار بـقـیـعـت

مـرغ دل من گـشـته گـرفـتار بقـیعـت            هرچـنـد که ویـران شده آثـار بقـیعـت

باشـد که شـبی در پـی دیـدار بقـیعـت

«میثم» ز ره دور نهد چهره به دیوار

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

ای پـیـر خرد طـفـل دبـسـتان کـمالت            اربـاب بـصیر هـمه مبـهـوت جـلالت

خلقت نه فقـط، خالق منّان به تو نازد            مؤمن نه، خـدا داند ایـمان به تو نازد

زبانحال امام صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از غـربـتم کـسی بخـدا با خـبـر نشد            کس با خبر ز سوز دلم جز جگر نشد

آتش گرفت خـانه‌ام امّا نه هـمچو دل            خانه در آن زمان؛ چو دلم پُر شرر نشد


وقتی که سوخت در، زنِ آبستـنی نبود            اینجا زنی ز ضرب لگد بی پسر نشد

شد ظلم هرچه بر من و بر خانواده‌ام            امّا ز ظـلـم کـرب وبلا بـیـشـتر نشد

پـای پـیـاده در پـی مـرکـب دویـده‌ام            با اینهمه بریده ز تن دست و سر نشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع آتش زدن خانه امام که مرحوم کلینی در صفحۀ ۴۷۳ جلد اول اصول کافی و دیگر مورخین نیز از ایشان آن را نقل می‌کند در مدینه اتفاق افتاده است و حضرت آن را با پا خاموش کرده و میفرمایند من فرزند ابراهیم خلیل الرحمان هستم، .و هیچ ارتباطی نیز با داستان احضار حضرت که در بغداد اتفاق افتاده ندارد  لذا حواشی نقل شده برای این روایت در هیچ کتاب معتبری نیامده است. جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

هر سو دویـد دخـتر من بین شعـله‌ها            امّا کسی به جـانب او حـمـله ور نشد

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادق‌ها            به نام آنکه می‌رویاند از جانها شقایق‌ها
به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشق‌ها            که می‌گردند از نورش مخالف‌ها موافق‌ها


به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن
چراغِ اشک روشن کُن بقیعش را چراغان کُن

ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین چون او            ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین چون او
ندیده دل صراط‌َالمُستقیمی اینچنین چون او            حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین چون او

سفارش‌های او شرحِ کلامی از کمالِ اوست
سفارش‌های او راهِ رسول‌الله و آلِ اوست

سفارش می‌کند بارِ فقیران را زمین مگذار            سفارش می‌کند در راهِ محرومان قدم بگذار
سفارش می‌کند دل را به تدبیر خدا بسپار            سفارش می‌کند هرگز نمازت را سبک مشمار

سفارش کرد ما را تا ادا سازیم دینش را
به ما بخشید بعد از خود حسینم وا حسینش را

زیارت نامه‌های ما زیارت نامه‌های اوست            عزاداریِ ما میراثی از رسم عزای اوست
تمام گریه‌های ما کمی از های‌هایِ اوست            شلوغیِ حرم‌ها از حدیثِ کربلای اوست

خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ ماست
ثواب یک سلام ما شب قدر امام ماست

به روضه می‌کشد آقا همیشه منبر خود را            به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را
میانِ گریه می‌بیند همانجا مادر خود را            ببین خرجِ عزا کرده دعای آخر خود را

چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت
خدایا خانۀ او در هجوم بی‌حیاها سوخت

چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست            به فکر مو سپیدی‌اش به فکر سن و سالش نیست
به یاد کودکانِ بی کَسَش فکر عیالش نیست            چرا این شعله‌های در به فکر دست و بالش نیست

کسی او را نمی‌گوید عصای خویش را بردار
بیا از بِینِ شعله بچه‌های خویش را بردار

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

زمین اُفتاد رحمی کن ببین زانوش زخمی شد            محاسن وای خاکی شد ولی اَبروش زخمی شد

زمین اُفتاد و یاد عمه جانش روش زخمی شد            مکش اینگونه در کوچه مکش پهلوش زخمی شد

زمین اُفتاد و با نیزه کسی اما نَزَد او را
زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را

زبانحال امام صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر چه بر همه عـالم گـره گشا بودم            میـان مـوج مصیـبـات مـبـتـلا بـودم

همیشه غفلت اصحاب دردِسر ساز است            به وقت فـتنه چه بی یار و آشنا بودم


کنـار منـبـر من مکـتب جـدیـد زدند            در آن غبار زمان چشمۀ هُـدی بودم

حیققت همه قرآن میان قلب من است            منـم که بر هـمۀ خـلـق رهـنـما بودم

همیـن که شعـلۀ آتش به خانه‌ام افـتاد            نفـس نفـس زدم و یاد خـیـمه‌ها بودم

شبی که از همه سو ریختند در خانه            فقـط به یـاد غـریـبیِ مـرتـضی بودم

اگرچه شکر خدا دختری نسوخت ولی            به یـاد شــام غـریـبـان کـربـلا بـودم

سرم برهنه، شبانه کسی ندید چه شد            به یـاد شام و نـظرهای بی‌حـیا بودم

کمی ز روضۀ گـودال بر سـرم آمد            به گیـسوان پریشان چو در نوا بودم

نخورد یک نوک نیزه به پیکـرم اما            بـه یـاد قـاری بـالای نـیـزه‌هـا بـودم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به جهت تطبیق بیشتر شعر به اصل روایت تغییر داده شد؛ موضوع آتش زدن خانه امام که مرحوم کلینی در صفحۀ ۴۷۳ جلد اول اصول کافی و دیگر مورخین نیز از ایشان آن را نقل می‌کند در مدینه اتفاق افتاده است و حضرت آن را با پا خاموش کرده و میفرمایند من فرزند ابراهیم خلیل الرحمان هستم، و هیچ ارتباطی نیز با داستان احضار حضرت که در بغداد اتفاق افتاده ندارد لذا حواشی نقل شده برای این روایت صحیح نیست و در هیچ کتاب معتبری هم نیامده است؛ ضمنا هجوم به منزل امام از همه سو نبوده است بلکه توسط محمدبن منصور و از سر دیوار خانه بوده است

همیـن که شعـلۀ آتش به دامـنم افـتاد            نفـس نفـس زدم و یاد خـیـمه‌ها بودم

شبی که از همه سو ریختند در خانه            فقـط به یـاد غـریـبیِ مـرتـضی بودم

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

قیام داشـتم و ناگـهـان زمین خـوردم            سحر که غـرق مناجات با خدا بودم

در آستانۀ در صورتم به جایی خورد            اسیـر ضـربـۀ سـیـلیِ بـی‌هـوا بـودم

میـان کـوچـۀ بـاریـک گـیـر افـتـادم            شبیه مادر خود زیرِ دست و پا بودم

آتش زدن خانه امام صادق علیه‌السلام و جسارت به آن حضرت

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

دست ظالم، ظلم را در شهر تا از سر بگیرد            شعله‌ها می‌رفت بالا خانه را در بر بگیرد

طاقت این پیرمرد عشق را حاکم ندارد            بُغض را آورد تا از عاشقان سرور بگیرد


زخم دیرین تازه گشته خانه افتاده درآتش            اَبر تاریکی رسید از آسمان اَنور بگیرید

پیر ما در آن هیاهو، خانه را می‌دید خیمه            دید شعله می‌رود تا معجرِ دختر بگیرد

آتشِ این بار، با اهـل حـرم کاری ندارد            باید انگار او فقط، بر چادر مادر بگیرد

در مـدینه آتـش در، بهـر حـیـدر بود اما            پای کین آمد که محسن را زپشت در بگیرد

تیغ خود را روی آقا تا که بالا بُرد منصور            دید روی مصطفی را، تا که او خنجربگیرد

دست خود را روی سر بگذاشت عالم آندمی که            روی سینه شمر آمد از غریبی سر بگیرد

: امتیاز

زبانحال امام صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مسمط

من ولی‌الله اعـظـم مـقـتـدای راسـتـیـنـم            چشمۀ عین الحیاتم صاحب علم الیـقـینم
رهـنمای اهل ایـمان مقـتـدای اهـل دینم            آفتاب عـلم و دانش در سما و در زمینم


گوهر شش بحر نورِ ذاتِ رب العالمینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
علـم در عالم تجلی می‌کند از منـبر من            نور دانش بود از اول هاله‌ای دور سر من
اهل عرفان چهره بنهادند بر خاک در من            تا ابد جوشد شراب معرفت از کوثر من
وارث علم و کمال و حلم ختم المرسلینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
در حیات علم می‌جوشد مسیحا از لب من            بس اساتید جهانی کآمدند از مکـتب من
روزها باشد همه روز من و شبها شب من            سالکان را رستگاری نیست جز در مذهب من
کلک دانش در کف و دست خدا در آستینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
جابر حیان من تا صبح محشر می‌درخشد            مؤمن طاقم چو خورشید منوّر می‌درخشد
از لب بوحمزه‌ام پیوسته گوهر می‌درخشد            در دم گرم هشامم نطق حیدر می‌درخشد
دوست دارم منطق کـوبـندۀ او را ببـینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرین
من سپهر معرفت، اصحاب و انصارم ستاره            دانش‌آموزان درسم تا قـیامت بی‌شماره
تا زمان باقی است، باشد لحظه‌هایم یادواره            مکتب گیتی فروزم راست حمران و زُراره
ابن نعمان‌ها زند موج از یسار و یـمینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
انقلاب عـلمی من بود عـاشورای دیگر            باز شد از آن به اهل معرفت دنیای دیگر
دهر شد از نور علمم جنةُ الاعلای دیگر            علم پیدا کرد از قدر و جلالت جای دیگر
عالمی شد در بهشت علم و دانش خوشه چینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
من ز بحـر نـور باغ کربلا را آب دادم            من در دانش به روی عالم و آدم گشادم
من بنای مذهب جعفر در این عالم نهادم            سال‌ها سیـنه سپر کردم، مقاوم ایـستادم
می‌نشد یک لحظه در نشر کمال از پا نشینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
من همان صندوق اسرار علوم ذوالجلالم            نیست در مُلک خدای لایزال خود زوالم
سرکشان عـلـم گردیـدند یکـسر پایـمالم            لال گردیـدند پیـش منطق عـلم و کـمالم
پنج حجّت را به فـرمان الهی جانـشیـنم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
داغ‌ها دیدم ز اولاد پیـمـبر صبـر کردم            ظلم‌ها دیدم ز منصور ستمگر صبر کردم
خصم در کاشانه‌ام افروخت آذر صبر کردم            مثل بابایم عـلی مانند مـادر صبر کردم
حبس شد در سینۀ سوزان شرار آتشینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
بُرد با پای پـیاده خـصم سوی قـتـلگاهم            دست بسته، سر برهنه، در همان شام سیاهم
لب فرو بستم، ولیکن بر فلک می‌رفت آهم            بود فرزندی زهـرا و عـلی تـنها گـناهم
زخـم‌ها از طعـنه‌ها آمد به قلب نازنیـنم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
حق من این بود کز حقم همه محروم باشم            همچو جدّ خود امیرالمؤمنین مظلوم باشم
با همه قـدر و جلالم تا ابد مغـموم باشم            با هزاران غصه از زهر جفا مسموم باشم
هم بسوزم هم شود خاموش آوای حزینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم
من که برتر باشد از اوج گمان، جاه رفیعم            من که خلقت را مطاعم، من که خالق را مطیعم
من که در روز قیامت اهل محشر را شفیعم            حق ندارد کس نهد صورت به دیوار بقیعم
نظم «میثم» گشته فریاد دل اندوهگـینم
من شـشم مـولای خلق اولین و آخـرینم

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

تـا که از آه سـخـن روی لـبـان می‌آیـد            باز هـم حـرف مـدیـنـه به مـیان می‌آید
تا که حرف از گل یاسی به زبان می‌آید            مهـربـان بـانـوی جـنّت نگـران می‌آید


اشک از چشمۀ کوثر به زمین می‌ریزد
خاک از حرمت دلدار ز جا بر خـیزد

قـرن ها هست که ما داغ شقـایق داریم            این چه امری است که از جانب خالق داریم
لطف یار است اگر یک دل عاشق داریم            همه از مرحمت حضرت صادق داریم

دین ما گر چه همان هدیۀ پبغمبری است
مُهرِ بر روی جبین و دل ما جعفری است

دلبری کز سخـنـش قـفـل دل ما وا شد            صد هزاران چو مسیح از دم او احیا شد
عشق ایجاد شد و غنچه و گل زیبا شد            دل بر او دادن ما روز ازل امـضا شد

شکر خـالـق که شدیم از قِـبَـلِ او لایق
بشنـویم از همه سو جملۀ قال الصادق

به خدا بی رخ او چشمۀ خورشید نبود            مهر و مهتاب و مه و زهره و ناهید نبود
عارفان را به وصال این همه امید نبود            دین احمد پس از او زنده و جاوید نبود

آیـه‌هـای سـخـنـش جـلــوۀ قــرآن دارد
ز حـدیث لب او دیـده چو بـاران دارد

عاقبت بر سر قتلش به جگر خون آمد            زهـرِ مـنـصور دوانـیـقـی ملـعـون آمد
تا که افتاد زمین اشک چو جیحون آمد            مادر او ز جـنـان بـا دل مـحـزون آمد

جسم آغشته به زهرش چو به بستر افتاد
گویی از غربت او عشق مکـرر افتاد

او نیـاورد دمی جز به خـدا روی نیاز            وقت جان دادن اگر هر دو لبانش شده باز
لحظۀ آخر خود کرد سـفارش به نماز            بود از داغ حسین یکسره در سوز و گداز

روضه بر جدّ غریبش همه دم می‌خوانده
اشک خون بهر غریبی حسین افشانده

گر چه در ظاهرش از زهر جفا جان داده            می‌توان گفت که از عشق خدا جان داده
یـا کـه از داغ شـه کـربـبـلا جـان داده              وز غم مـادر و آن کـوی بلا جان داده

هر چه بود این همه اندوه شده قاتل او
شعله‌ای گشته و آتش زده جان و دل او

به گـمانم دم آخـر که در آن بسـتر بود            ضجه و ناله کنان در بر او مـادر بود
بس که در غربت و بی‌همره و بی‌یاور بود            یاد انـدوه شـه بـی‌کـفـن و بی‌سـر بـود

او که هر صبح و مسا ذکر حسین بر لب داشت
دم آخـر به دلش داغ غـم زینب داشت

: امتیاز

مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم            با هـمه آدمـیان غـیر تو خـلـوت کردیم

جای خالی تو را هیچکس احساس نکرد            به گمانم که به دوری تو عادت کردیم


جمکـران هم که رسیدیم، به جای ندبه            فقط از حاجت خود پیش تو صحبت کردیم

سال‌ها می‌گـذرد…منـتظری برگردیم!            پس مشخص شده مائیم که غیبت کردیم

نـمک سفـرۀ تان را همه خـوردیم ولی            با گناهان، به همین سفره خیانت کردیم

دلـمـان از همۀ مـردم عـالـم که گرفت            گریه کردیم و سپس سجده به تربت کردیم

هر کجا ذکر حسین است همانجا حرم است            قبل هـیئت همگی قـصد زیارت کردیم

اربعـین با هـمه دنـیا به دل جـاده زدیم            لذت عـشق تو را با همه قسمت کردیم

: امتیاز

مناجات روز جمعه ای با صحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بی‌قـراریم چـون پـریـشـانـیـم            چون پـریشان درد هجـرانـیم

بـاز هـم جـمـعه آمـد و بی‌تـو            نـدبـه‌های فـراق می‌خـوانـیـم


شـاید اینـجـایی و نـمی‌بـیـنـیـم            یا كه هستی؛ كجا؟! نمی‌دانیم

بی‌قـراری جـمعـه‌هـای تو را            چند قـرن است ابـر بـارانـیـم

صــبـح، امـــیـــدوار آمـدنـت            عـصـر، از خـیـل نا امیـدانیم

گرچه این اشكها برای تو نیست            مــا پـریــشـان لـقـمـۀ نـانــیـم

كاش روزی به خویش می‌دیدیم            چون تو صبح و مساء گریانیم

صبح گـریـان رأس بی‌پـیكـر            عصر گریان جـسم عـریانـیم

صبح گـریان طفـل بی‌شیـریم            عصر گریان شاه عـطـشانـیم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام

شاعر : عليرضا خاكساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

یــا کـریــم هــوای پـیـغـمـبـر            مـسـتـحـق دعـای پـیـغـمـبـر

حـامـی بـا وفــای پـیـغـمـبـر            عـمـوی با صفـای پیـغـمـبـر


هـمـه جـا یــاور رســول الله

حـیــدر دیــگــر رســول الله

شیـر مـیـدان غـزوه‌هـایی تو            یـل اردوی مـصـطـفـایـی تو

یار و هـمرزم مـرتضایی تو            تــیــغ بُــرّنــدۀ خــدایــی تــو

غیرت جاری‌ات تماشایی‌ست

ضربۀ کاری‌ات تماشایی‌ست

از بزرگـان مؤمـنـین هـستی            از دبـیـران درس دین هستی

خار چشمان مشرکـین هستی            شک ندارم که بهترین هستی

کاشـف الکـرب احمد مخـتار

اســدا لله ای ســپـــه ســـالار

اَحَـد از شوکـت تو می‌خواند            اُحُـد از غـربت تو می‌خـواند

نـبـی از قـربت تو می‌خـواند            عـلی از هـیبت تو می‌خـواند

سر نـیـزه نـشـانه رفته تو را

چـشـم بـد دور سـیـدا لـشـهـدا

تاکه زوبین اجاره کرد وحشی            جَدَلَت را نظاره کرد وحشی

شکمت را اشاره کرد وحشی            پهلویت را چو پاره کرد وحشی

از اشـارات سخـت سر نیـزه

نـفـسـت بـنـد آمـد ای حـمـزه

علم افتاده است؟ فـدای سرت            من به قربان زخم بال و پرت

چه خبر گشته است به دور و برت            زیر دندان هنده است جگرت

آخرالامر شهید و یکّـه شدی

وای مـن تکّه تکّه تکّـه شدی

ای مـحــاسن ســپــیـد آل الله            هـمـه چـشــم و امـیــد آل الله

ای غــیــور شــهــیــد آل الله            ای عــمــوی رشــیــد آل الله

ذکر و خیر تو بر لب همه است

زائر تـربت تو فـاطـمه است

از بــلا، کـربـلا بـه یـاد آمـد            از نــوا، نـیــنـوا بـه یـاد آمـد

از جـفـا، نـیـزه‌هـا به یاد آمد            از عـبـا، بـوریـا بـه یـاد آمـد

کـاش در کـربـلا پیـمـبر بود

یا که مقـداد بود و حـیدر بود

کربلا غرق در محن شده بود            کـربلا قحـطی کفـن شده بود

تشنه لب پاره پاره تن شده بود            مثل یک لایه پیرهن شده بود

نیزه‌ای که به پهلویش کردند

گرگ ها از تـنـش در آوردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شکمت را اشاره کرد وحشی            پهلویت پاره پاره کرد وحشی

آخرالامـر اسیر و یکّـه شدی            وای مـن تکّه تکّه تکّـه شدی

مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تویی كه شیـر رسول خدایی ای حمزه            تو نیـروی سـپه مصطـفـایی ای حمزه

اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است            تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه


كمان و تیر تو پشت و پناه اسلام است            سپـر به پـیـكـر دین خـدایـی ای حمزه

به حفـظ جان پیـمـبر هـمیشه كوشیدی            بـه پـیـروان ولا مـقـتـدایـی ای حـمـزه

ز پا نـشـست ابـوجـهـل پـای هـیبت تو            نداشت از غضب تو رهایی ای حمزه

تو شـیـرگـیر شـجـاع حـجـاز پـهـناور            به جان اهل جـهـالـت بـلایی ای حمزه

چقدر دیدنی است جذر و مد شمشیرت            گهی كه هـمـقـدم مرتـضایی ای حمزه

نبی تو را به عـلی و ولایش ایمان داد            ز شیعـه‌های نخـست ولایی ای حـمزه

ز صحـنـه‌های دفـاع تو در نـبـرد اُحد            عیان بود كه تو شیر خـدایی ای حمزه

به غزوه‌ای كه پیمبر تنش شده مجروح            تو هم به خـاك فـتاده ز پایی ای حمزه

تـو سـیـدالـشـهـدایـی بـه قـتـلـگـاه اُحـد            به خون نشسته تو از نیزه‌هایی ای حمزه

دویـد خـواهـر تـو از پـی جـنــازۀ تـو            رسیـد تا كه بـبـیـند كـجـایی ای حـمزه

هـزار شكـر صـفـیـه نـبـود در غـربت            هـنـوز بـود بـرش آشـنـایی ای حـمـزه

دلا بـسـوز هـماره به حال دخـت علی            چو دید گشته حسیـنش فدایی ای حمزه

رسـیـد پـیـش تن قـطعه قـطـعۀ یـارش            گـریست بر سر آن كربلایی ای حمزه

به ناله گفت كه: بی‌سرپرست شد زینب            به پا نـمـود عجب نی‌نـوایی ای حمزه

میان آن همه لشكر چو بی‌كسش دیدند            شدنـد هـمدم او خـنـده‌هـایی ای حـمزه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

حـمـزه که جان عـالـم و آدم فـدای او            لب بـاز می‌کـنم که بـگـویم رثـای او

مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود            در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود


شیر خـدا و شیـر نـبی، فـارس العـرب            در انــتـهـای جــادۀ مـردانـگـی، ادب

هم یکه تاز عـرصۀ جـنگ و نبـردها            هـم آشــنــای بـی‌کــسـی اهـل دردهـا

هنگـام رزم و حادثه مردی دلیـر بود            خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود

شب های مکه شاهد جود و کـرامتش            گـل داشت بـاغ شانۀ او از سخاوتـش

او صاحـب تـمام صفـات حـمـیده بود            دل را به نور حضرت حق پروریده بود

الگوی اهل سرّ و یقـین بود طاعـتش            یعـنی زبـانـزد همه می‌شد عـبـادتـش

در آسـمــان مـکـۀ دلـهـا سـتـاره بـود            بر قـلـبهای خسته امیدی دوبـاره بود

بالا گـرفـت روز اُحـد تا که کـارزار            شـد آسـمـان روشن آن روز تـارِ تار

آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت            از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت

حـمزه در آن میانه که گـرم قـتال شد            کم کم بـرای حـملۀ دشـمن مجـال شد

 آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند            تا نیـزه ای به سیـنۀ آن نـازنـین زدند

حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست            خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست

 لبـریز زخـم بود و جراحت دل نـبی            از دست رفـتـه بود همه حاصل نـبی

مـیـدان خـروش نـالۀ واویـلـتا گـرفت            عالم برای غـربت حمزه عـزا گرفت

جانم فـدای پـیکـر پاک و مـطـهـرش            جـانـم فـدای زخـم فـراوان پـیـکـرش

: امتیاز

مدح حضرت عبدالعظیم حسنی

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سالـیانی‌ست که بر قـبـلۀ ری رو کردم            دست من نیست، به احسان شما خو کردم

هر سلامی به تو دادیم، حسن داده جواب            بی‌سبب نیست که در صحن تو هوهو کردم


دستم از خـدمت ارباب اگر کوتاه است            باغ طـوطی تو را با مـژه جـارو کردم

زائر قـبر تو زوّار حـسین بن علی‌ست            هر شب جمعه فقط روی، بر این سو کردم

هر زمـانی گـرۀ کـرب و بلا کـور شده            روضه‌ای نـذر تو و ضامـن آهـو کردم

: امتیاز